رواق

 خانه تماس  ورود
مادر ! از تشنگی مُردم.
ارسال شده در 12 بهمن 1395 توسط او خواهد آمد در بدون موضوع

مادر! از تشنگی مُردم.

می گویند جبهه های ایران، تکرار دوباره کربلاست و لحظه لحظه آن، صحنه های عاشورا را در ذهن انسان، زنده می کند؛ سرهای جدا شده از بدن، دست های قطع شده، چشمان تیرخورده، شهیدان 13 ساله و… عطش. آری، چیزی که در جبهه زیاد یافت می شد، لب های خشکی بود که آب را در حسرت خود گذاشتند و از دست مولایشان سیراب شدند.

ما نبودیم و ندیدیم؛ اما می خوانیم از قول کسانی که بوده اند و دیده اند:

 

سوار بلم بودیم و از شناسایی برمی گشتیم.

رضا دشتی، زخمی شده بود؛ خون ریزی اش شدید بود؛ آب می خواست که نداشتیم و از آب شط هم که نمی شد بهش داد.

رضا بین آن همه آب، وسط رودخانه، تشنه شهید شد.

 

****
 

دیگر داشت باورش می شد که دستش انداخته اند؛ دو سه دوری می شد که به هر کی تعارف می کرد، می گفت: «بده به اون های دیگه؛ من هنوز خیلی تشنه ام نشده».

حالا هر کدامشان را که نگاه می کردی، داشت از حال می رفت.

 

***
 

قمقمه اش را چپه می کرد توی دهن عراقی ها. می گفت: «مسلمون باید هوای اسیرها رو داشته باشه».

پا شد برود طرف اسرای دیگه، که آرپی جی سرش را پراند؛ تشنه بود و قمقمه هم دستش.

 

***
 

دستمان رو شده بود؛ فهمیده بودند که آب و غذامان تمام شده. دو سه تا منبع آب آوردند و پنجاه شصت متری کانال گذاشتند. شیرهای تانکر را بازگذاشته بودند و آب بازی می کردند.

شده بود کار هر روزشان؛ هی پُر می کردند؛ هی خالی می کردند.

 

***
 

باد، ماسه ها را می پاشید به سر و روی بچه ها.

آنها که زخمی شده بودند، می دانستند که دیگر آبی در کار نیست.

دهنشان پر از شن و ماسه شده بود. به هر کدامشان که می رسیدی، می گفت: «تو رو خدا! حالا که آب نیست، لااقل این ماسه ها رو از توی دهنم پاک کن».

 

***
 

وقتی بهم آب نرسید، آبش را داد بهم و گفت: «من زیاد تشنه ام نیست؛ نصفش رو خوردم؛ بقیه اش رو تو بخور».

من هم گرفتم و خوردم.

فرداش بچه ها گفتند که اصلاً لیوان ها نصفه بوده!

 

***
 

قمقه اش هنوز آب داشت و نمی خورد. از سر کانال تا تهش هی می رفت و می آمد و لب های بچه ها را با آب قمقمه اش تر می کرد.

ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد.

 

***
 

هر کاری می کردند، خوابشان نمی برد. نیمه های شب بود که یک شیلنگ انداختند توی آسایشگاه و چند لحظه بعد، آب با فشار از شیلنگ راه افتاد؛ فقط چند ثانیه. بچه ها هول شده بودند. شیلنگ را دندان می گرفتند و سعی می کردند آب های روی زمین را بخورند؛ صورتشان را می گذاشتند روی زمین خیس.

شاید دیگر حالا حالاها آب گیرشان نمی آمد.

 

***
 

آب آسایشگاه را قطع کردند و آب را جیره بندی کردیم. تمام آبمان توی یک سطل بود و به هر نفر، پنج قاشق آب می رسید. سهم آن روز را خوردیم و خوابیدیم.

بیدار بودم و خودم را زده بودم به خواب که دیدم یکی بلند شد برود آب بخورد. به خودم گفتم: «بی خیال، شتر دیدی، ندیدی؛ شاید طفلکی خیلی تشنه اش شده».

تا دم سطل هم رفت؛ نخورد و برگشت توی جایش خوابید.

 

***
 

بچه که بود، توی هیئت، سقایی می کرد.

عراقی ها گرفتندش و بعدِ چند روز محاصره و بی آب و غذایی، زجرکشش کردند؛ به دست ها و پاهاش تیر زدند.

یک صبح تا ظهر، آب آب گفت تا شهید شد.

 

***
 

شلمچه، دور تا دورش آب است. خیلی از بچه ها همان جا، تشنه، شهید شدند.

 

***
 

یک شهید پیدا کردیم؛ طرف های سه راه شهادت. هیچی همراهش نبود؛ نه پلاک و نه کارت شناسایی؛ فقط یک قمقمه که پُر از آب بود.

روی قمقمه چیزی نوشته بود؛ قمقمه را شستیم تا بتوانیم بخوانیمش؛ نوشته بود: «قربان لب عطشانت یا حسین!»

 

***
 

بچه ها گیر افتاده بودند توی تنگه ابوقریب. طرف های ظهر خواستیم آب ببریم براشان. ورودی تنگه را عراقی ها حسابی می پاییدند. هر کس رد می شد، می زدندش؛ ردخور نداشت؛ با کلاش؛ با سیمینوف؛ با آرپی جی و با گلوله تانک. فهمیده بودند که اگر آب به بچه ها برسد، دخلشان آمده.

 

***
 

نشستم رو به روش؛ زانوهاش را جمع کرده بود توی سینه اش و چانه ش را گذاشته بود رو کنده زانوهاش.

قمقمه آبم را درآوردم و گرفتم طرفش. خیره شده بود به غروب و بغض کرده بود. از لب هاش آرام آرام قطره های خون، سُر می خورند زیر گلویش.

گفتم: «بخور دیگه! قسمت این جوری بود؛ حالا که تو زنده موندی، نباید تا ابد آب بخوری»؟

بغضش ترکید؛ اشک هاش راه افتاد و بریده بریده گفت: «آب… آب… آب… نمی دونی چه قدر از شنیدن اسمش حالم به هم می خورده. چی می گی تو؟ آب بخورم؟ برا چی؟ آب دیگه به چه دردی می خوره؟ آب فقط او موقع مزه داشت که همه با هم بودیم؛ آبِ اون جا آب بود و به درد می خورد. چه جوری من آب بخورم؛ تک و تنها»!

 

***
 

مجروح شده بود و آب می خواست. هر چی بهش می گفتیم که بابا آب نداریم، حالی اش نمی شد؛ گیر داده بود که «تشنه ام و آب می خوام». کف کانال زمین را چند متر کندیم؛ خاکش نم دار بود. تا گردن، کردیمش زیر خاک ها، بلکه تشنگی اش کمتر بشود؛ به یکی دو روز نکشید که همان چاله قبرش شد.

 

***
 

یواش یواش راه می رفتند؛ سرشان داد زدیم و هوار کشیدیم. تیر هوایی زدیم؛ اما فایده ای نداشت؛ تشنه شان بود.

خودمان هم آبمان داشت ته می کشید.

یکی قمقمه اش را از فانوسقه اش باز کرد و داد دستشان.

- چی کار داری می کنی؟

- من که تشنه ام نیست؛ آب رو بدم به این عراقی های بیچاره که تشنه شونه؛ ثواب داره.

 

***
 

قمقمه ام هنوز آب داشت؛ سر جمع، چهار پنج قلپ.

یک زخمی افتاده بود زمین؛ رفتم بدهم بهش؛ لب هاش بدجوری قاچ خورده بود. نگاهم کرد و گفت: «من تشنه ام نیست؛ بده به اون که خیلی تشنه شه».

پا شدم رفتم طرف آن که نشانم داده بود و قمقمه را گذاشتم رو لب هاش؛ قمقمه خونی شد. لب هاش خونی بود. با دست بی رمقش، دستم را کنار زد و یکی دیگر را نشان داد؛ رفتم طرف سومی و چند قطره آب ریختم توی دهنش؛ تمام کرده بود.

آمدم سراغ دوتای قبلی که آنها هم رفته بودند.

 

***
 

هر دو پاش قطع شده بود و بدجوری ناله می کرد.

توی راه که می بردندش اتاق عمل، هی می گفت «آب». دکتر گفت: «ایشالاّ وقتی از اتاق عمل برگشتی، آب هم می خوری».

به اتاق عمل نرسید که بخواهد برگردد.

 

***
 

- خسته نباشی!

- خسته نیستم؛ تشنه ام؛ یه چیکه آب اگه داری، بده بخوریم.

رفتم توی سنگر که براش آب بیاورم که سه تا خمپاره آمد زمین.

دویدم بیرون سنگر؛ لب سنگر، ترکش خورده بود به گلوش؛ زانو زده بود. سلامی داد به آقا و بعد، افتاد زمین.

 

***
 

چند تا شهید توی اردوگاه بودند؛ از آنهایی که توی اسارت شهید شدند. رفتیم مرتبشان کنیم و بگذاریمشان یک گوشه. وقتی زیر بغل یکی شان را گرفتم که بلندش کنم، دیدم روی دستش یک چیزی نوشته، دستش را آوردم بالا؛ نوشته بود: «مادر! از تشنگی مُردم».

 

منبع:

محمد رضاپور، روزگاران، ج 12، کتاب عطش.

نظر دهید »
دل نوشته هایی به مناسبت 12 بهمن و ورود امام به ایران
ارسال شده در 12 بهمن 1395 توسط او خواهد آمد در بدون موضوع

طلوع فجر


اينك، برخيزيد اى شهيدان راه خدا؛ باغبان سبز عاطفه، براى دوباره روييدن دانه سرخ وجودتان، به ديدار آمده است. برخيزيد كه ذوالفقار عدالت، در دست فرزند على است! امروز، پرچم سه رنگ وطن، با نام سبز روح الله آغاز مى‌شود و با سپيدى صبح آزادى و سرخى خون عدالت خواهان، در مى‌آميزد تا بر قلّه‌هاى رفيع شرافت و صداقت سرزمينمان برافراشته شود. مبارك باد طلوع فجر، در گلزار وطن.
آن روز، پرنده آهنين، حامل فرشته‌اى بود كه بر فرودگاه چشمان منتظرانش مى‌نشست و جاده‌ها، شاخه شاخه گل در مسيرش مى‌ريختند تا باغبان بازگشته از سفر را استقبال كنند. گل‌ها، اشاره‌اى سرخ بود براى رسيدن او به بهشت زهرا؛ آنجا كه جوانان عاشق، قطعه به قطعه عشق خود را با نام و تاريخ شهادت، بر مزار پاكشان امضا كرده بودند.
… و سرانجام، روح خدا بر بلنداى سخن خويش، اشتياق ديدار را به اوج تماشا رساند. آن روز، زنگ اول مدرسه‌اى بود كه استاد عشق با درس «اللّه‌ اكبر»، تمام مسير را خلاصه مى‌كرد.

 

او آمدو بهار شد


آمد تا روزهايمان رنگ سربلندى بگيرد و دست‌هاى‌مان بوى لبخندهاى آشتى.
آمد، تا پشت آن همه شب‌هاى طولانى، طعم روز را فراموش نكنيم و به زيارت آفتاب برويم.
آمد، تا پيروزى، فانوس شب‌هاى بى‌چراغى ما باشد و لبخند، عطر خوش آزادى‌مان.
اوكه آمد، زمستان در برف‌هاى ناتمامش آب شد و بهار، در سينه‌هاى ما شكوفه زد.

او آمد.
او آمدتا طنين حقيقت، از برج‌هاى سر به فلك كشيده تاريخ، به گوش برسد.
 او آمد تا «جاء الحق و زهق الباطل»، دوباره ترجمه شود.
او آمد تا هيبت كاغذى سر سپردگان طاغوت، در جهنمى از آتش، خاكستر شود.

هر چند تأخیر داشت؛ امّا آمد!

آمد، از پسِ سال‌ها انتظار تا در زمستان، بهار «صلوات» را بر لب‌ها بنشاند! آمد تا با التجا به تبار معصومش علیه‌السلام ، نویدبخشِ استقرار احکام الهی شود! آمد تا لبخندهای خاموش را به روشنی «آزادی» فرا بخواند!
آمد تا برای واپسین روزِ «انتظار»، «احترام به طلوع خورشید» را به امّت خویش بیاموزد! آمد تا نگاه پیر و جوان را به گلدسته‌های نیایش، آشنا کند!
آمد تا مفهوم «استقلال و آزادی» را در مکتب «جمهوری اسلامی» معنا کند!
آمد تا مکتب «شهادت» را به نقطه نقطه این جهان عصیان زده، بشناساند!
آمد تا از اقیانوس «فقه آل اللّه علیه‌السلام » جویباری به مرداب‌های خود باوری بگشاید!
آمد تا اولین «بزرگراه انتظار» را در جهان، به نام نامیِ «حضرت ولی عصر(عج)» افتتاح نماید!
آمد تا پرده از چهره «نفاق و استکبار» توأمان بردارد!
آمد تا نگاه دوربین‌های جهان را به «قلب تپنده جهان اسلام» معطوف کند!
آمد تا نامش، عطر صلوات بر پیامبر رحمت صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را در فضای دل‌ها بپراکند
آمد تا دل‌ها با چهره زیبا و روحانی‌اش الفت بگیرند و نامش را هم وزن «تکبیر»، بر زبان بیاورند! آمد تا کفّار به عظمت «اسلام» ایمان بیاورند و به نام و مرام «رهبرانش» احترام بگذارند!
آمد تا نوای مظلومیّتِ «تشیّع» را بر بام جهان، به فریاد عزّت و آزادگی بدل کند!
آمد تا بشارتی بر ظهورِ «فرزند راستین عدالت» منجی شب زدگان جهان، «حضرت حجة بن الحسن عسکری(عج)» باشد! و با پشتیبانی حضرت، تمام ظواهر استکبار و قدرت پوشالی‌اش را به تمسخر گیرد!
آمد تا از ایران تا لبنان، از لبنان تا بوسنی، از بوسنی تا اریتره و یمن و افغانستان، … احیاگر تعالیم ناب نبوی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اندیشه‌های زلال علوی علیه‌السلام باشد!
آمد تا فریاد مظلومیّت «نهج البلاغه» را، و زلال نیایش‌های «صحیفه» را، همراه با عظمت آسمانیِ کلام وحی «قرآن»، به گوش تمام جهانیان برساند!
آمد تا فراخوان و همایش «وحدت اسلامی» را با درایت «موسوی»اش، رهبری کند!
آمد تا نام «روح اللّه موسوی الخمینی» را تاریخ جهان، برای همیشه به حافظه بسپارد!
روح ملکوتی‌اش قرین درود و سلام باد و راه گرانسنگش، آلوده به ناراستی‌ها مباد!

 

 

 

نظر دهید »
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
ارسال شده در 12 بهمن 1395 توسط او خواهد آمد در بدون موضوع

مطالب و متن مجری دهه فجر, متن های دهه فجر

وقتی صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش تو می رسد. گویی شهیدانند که آمده اند برای بیعت دوباره برای هشدار و تذکر و بیداری . بهمن که از راه می رسدشهیدان پیمان نامه ی خونین شهادت را برای تجدید امضای تک تک ما می آورند تا فراموش نکنیم که باغبان لاله ها امام مهربان بود و سایبان لحظه ها، نگاهش هنوز هم نگران باغمان است. هر بهمن امام است که دوباره بر بال ملائک به دیدارمان می آید و کوچه های باغمان را پر از نسترن و نیلوفر می نماید. گام هایش همه جا یاس می کارد و گل محمدی به خانه ها هدیه می کند.

بهمن همیشه در راه است.


فرارسیدن ایام مبارک فجر طلیعه ی آزادی ملت و محو استبداد و واپس راندن استعمار، بر ملت بزرگ ایران مبارک باد.

 

نظر دهید »
دلنوشته ی خانواده ی شهید مدافع حرم برای شهدای آتشنشان
ارسال شده در 12 بهمن 1395 توسط او خواهد آمد در بدون موضوع

دل‌نوشته خانواده شهید مدافع حرم برای شهدای آتش‌نشان حادثه پلاسکو

۰۶ بهمن ۱۳۹۵

خانواده شهید مدافع حرم «عباس دانشگر» در دل‌نوشته‌ای خطاب به شهدای آتش‌نشان حادثه ساختمان پلاسکو با خانواده این شهدا ابراز همدردی کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا», آتش‌سوزی و تخریب ساختمان 53 پلاسکو که منجر به شهادت جمعی از آتش‌نشانان شجاع, دلیر و جان برکف شد, روح هر انسانی را حریجه دار کرد. مردم بسیاری از تهران گرفته تا شهرهای دیگر کشور به هر طریقی با آتش‌نشانان شهید و خانواده آنها همدردی کردند. خانواده شهید مدافع حرم «عباس دانشگر» نیز در دل‌نوشته‌ای با خانواده این شهدای آتش‌نشان ابراز همدردی کردند.

خانواده این شهید در این دل‌نوشته می‌گوید: زیبایی اراده و جانفشانی آتش نشان قهرمان در آخرین پنج شنبه دی ماه سال 95 خیابان جمهوری تهران برای حفط جان و مال مردم شریف ایران در کوهی از آتش و آواری از آهن دیگر بار تمام خاطرات سخت سال های حماسه و ایثار مردان سخت کوش این دیار را جلوه‌گر نمود.در تداوم حرکت به سوی آرمان های بزرگ آن امام همام  و شهدای گران قدر آن بزرگ مرد ایران همین بس که تلاش آتش نشان ساده و دل پاک که نیتش دفاع از حرم در آن سوی مرزها بود در شجاعانه ترین حالت ممکن در حریم آتش وآوار پلاسکو  جاودانه گردید.

نیت های خالص که در روزی نه چندان دور در کانال کمیل با طنین می روم تا  کشورم بماند همراه شد با دل نوشته بزرگ مردی کوچک که می‌گفت :دنیا بوی خون گرفته است ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است (ای کودک سوری, یمنی و عراقی و ای مسلمانان به خون کشیده شده قدری تحمل کنید قدری بیشتر دوام بیاوردید دستان من یاری کمک به شما را ندارد اما دلم به اندازه تمام شما آتش می گیرد …) و همین چند روز پیش زیبایی ماندگار صدای پر شتاب آتش نشان شجاع در لحظاتی قبل از فرو ریختن آوار پلاسکو که گفت مال مردم است بگذار بروم و بی درنگ سوخت و خاکسترش را باد برد همه و همه از جنس تبعیت و عشق به فرمانده کل قوا در عصر غیبت است و مطمئن باشید عشق و ایثار و شهادت از سوی تمام نسل‌های این انقلابدر هر صنف و لباسبرای همیشه جوشان و مواج خواهد بود برای زمینه سازی روییدن گل نرگس.ان شاء الله.

 

برپایه این گزارش, شهید عباس دانشگر متولد سال 72 و  یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم عازم سوریه شد و بیستم خرداد ماه امسال در شهر حلب به شهادت رسید.

نظر دهید »
علت نحوست ماه صفر
ارسال شده در 12 آبان 1395 توسط او خواهد آمد در بدون موضوع

ماه های قمری

نام ماه‌های قمری از دوره جاهلیت به اسلام رسیده است. این ماه‌ها سابقه تاریخی طولانی دارند و مربوط به زمان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) و منسوب به دین حنیف ابراهیمی هستند و هر یک از این اسامی معنی خاصی دارند.1

ماه اول، محرم است که آغاز سال قمری است و آن‌را از این جهت محرم نامیده‌اند که در اثنای آن جنگ و غارت حرام بود.

ماه دوم صفر است و آن‌را از این جهت صفر نامیده‌اند که در این‌ماه بازارهایی در یمن بپا می‌شد که آن‌را صفری می‌گفتند و از آن‌جا آذوقه می‌گرفتند و هر که به بازار نمی‌رسید، از گرسنگی هلاک می‌شد. و نیز صفر را از آن جهت صفر گفته‌اند که در اثنای این‌ماه شهرها از مردم خالی می‌شد که مردم آن‌جا برای جنگ بیرون می‌رفتند و معنی را از صِفر به معنی خالی گرفته‌اند.

پس‌از صفر، ربیع‌الاول و ربیع‌الثانی است که احتمالاً عرب به خاطر این‌که در این‌وقت مواجه با بهار و رویش گیاهان و شکفتن شکوفه‌ها بوده‌اند، به این نام نامیده‌اند. پس‌از ربیع، ماه جمادی‌الاول و جمادی‌الثانی است و از آن‌جهت که در وقت نام‌گذاری این دو ماه، آب یخ می‌بسته است، زیرا {اعرابی که تازه می‌خواستند برای ماه‌ها نامگذاری کنند}نمی‌دانستند که زمان گرما و سرما {در گردش سال و ماه قمری}تغییر می‌یابد.

ماه هفتم رجب است و آن را از آن‌رو رجب گفته‌اند که از آن بیمناک بودند و رجب به معنی بیم داشتن است.

بعد از رجب، شعبان است و این‌ماه را از آن جهت شعبان نامیده‌اند که در این ماه {اعراب} منشعب {جدا از هم} می‌شده بر سر آب‌های خویش و به جست‌وجوی غارت می‌رفته‌اند. شعبان و انشعاب از یک ریشه‌اند.

بعد از شعبان، رمضان است به‌مناسبت آن‌که در وقت تسمیه ماه‌ها زمین از شدت گرما تفدیده بود و رمضا به معنی شدت گرماست. از آن‌جا که رمضان یکی از ماه‌هایی است که در قرآن توسط خداوند ذکر شده است، روا نیست که بگوییم رمضان، بلکه باید گفت ماه رمضان.

بعد از ماه رمضان، شوال است «به جهت زیادشدن شیر شتران آبستن، یا قطار کردن شتران به جهت سفر به این عنوان نامیده شد.» به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض شد: شوال به چه معنا است؟ فرمودند: «یعنی ماهی که گناه مؤمنان در آن از بین رفته است و گناهی نمانده مگر این که خداوند آن را آمرزیده است.» بعد از شوال، ذو‌القعده است، به‌مناسبت آن‌که در اثنای آن {اعراب} از جنگ و غارت فرو می‌نشستند، به این نام نامیده‌اند. قعده از قعود به معنای نشستن است.

آخرین ماه قمری ذو‌الحجه است و این ماه را به مناسبت این‌که حج در اثنای آن انجام می‌شد، این‌گونه نامیده‌اند(2) گفتنی است درباره علت نامگذاری توضیحات شرعی و اسلامی نیز وجود دارد که برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توان به کتاب‌های مفاتیح‌الجنان، المراقبات عالم ربانی حضرت آیةالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(قدس‌سره) و هدایه‌الانام محدث قمی(قدس‌سره) مراجعه کرد.

نحوست ماه صفر

در کتاب مفاتیح‌الجنان در رابطه با ماه صفر می‌فرماید: این ماه معروف به نحوست است و برای رفع نحوست هیچ چیز بهتر از تصدق و ادعیه و استعاذات وارده نیست.(3)

در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را روز سعد و مبارک و بعضی را روز شوم و نحس می‌دانند، بحث در این است تا چه اندازه این اعتقاد در اسلام پذیرفته شده است.

از نظر عقل، محال نیست که اجزای زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشد، بعضی دارای نحوست و ایام دیگر ضد آن باشد؛ هرچند از نظر استدلال عقلی راهی برای اثبات یا نفی آن وجود ندارد. همین اندازه می‌گوییم ممکن است، ولی از نظر عقل ثابت نیست. بنابراین اگر دلایل شرعی از طریق وحی که افق‌های وسیع‌تری را روشن می‌نماید، بر این معنی در دست داشته باشیم، قبول آن نه‌تنها بلامانع بلکه لازم است. در قرآن تنها در دو مورد اشاره به نحوست ایام شده است، در رابطه با قوم عاد می‌فرماید: ما بر هلاک آن‌ها تند بادی در روز پایداری نحسی فرستادیم.(4)

و در سوره دیگر می‌فرماید: ما تندبادی سخت و سرد در روزهای شومی بر آن‌ها مسلط ساختیم.(5) پس قرآن تنها اشاره ای سربسته به مسئله دارد، ولی احادیث زیادی در زمینه نحس و سعد ایام داریم. در روایتی نقل شده که یکی از دوستان امام حسن عسکری(علیه‌السلام) روز سه‌شنبه به محضر امام مشرف شد، امام فرمودند: دیروز تو را ندیدم؟! عرض کرد چون دوشنبه بود و من برای مصون ماندن از شرّ این روز از خانه بیرون نمی‌آیم. امام فرمودند: کسی‌که می‌خواهد از شرّ دوشنبه در امان بماند، در اولین رکعت نماز صبح سوره هل اتی بخواند که تناسب با رفع شر دارد… خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه می‌دارد.(6) … اینجا امام نحوست را رد نکردند. در بعضی از روایات سعد و نحس ایام در ارتباط با حوادثی که در آن واقع شده است تفسیر شده، یعنی سعد و نحس بودن به‌خاطر جریانات و حوادثی که در آن روز اتفاق افتاده می‌باشد، نه این‌که خود ایام نحس باشند.

پس اجمالاً از آیات و روایات استفاده می‌شود روزهای نحسی وجود دارد یا خودشان یا به‌خاطر حوادثی که در آن اتقاق افتاده است.

و در رابطه با ماه صفر روایتی نقل شده که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: هرکس به من خبر دهد به خارج‌شدن ماه صفر، من هم به او بشارت بهشت را می‌دهم.(7) از این روایت هم نحس‌بودن استفاده می‌شود.

علامه طباطبایی(قدس‌سره) نیز فرموده‌اند: در روایات قابل اعتماد آمده است، روز وفات حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) و یا پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نحس است و موالید ائمه سعد است.(8) احتمال است نحوست و سعد بودن به‌خاطر حوادثی باشد که در آن اتفاق افتاده مثل شهادت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی و امامان دیگر(علیهم‌السلام).

گفتنی است در رابطه با نحس‌بودن ماه صفر مدرک قابل اعتمادی پیدا نشد جز روایت مستدرک سفینة‌البحار که هر کس به من اطلاع بدهد خروج ماه صفر را، من هم به او وعده بهشت می‌دهم که از این روایت اجمالاً استفاده می‌شود که ماه صفر مبغوض پیامبر بوده است یا به‌خاطر حوادثی که در آن واقع می‌شود و یا جهت دیگری داشته است.

———

1 . ابوالفضل نبئی، تقویم و تقویم‌نگاری در تاریخ، مشهد، آستان قدس، 1366، صص 135 ـ 136.

2 . مسعودی، مروج‌الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1374، ج 1، صص 556 ـ 557.

3 . مفاتیح‌الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی، در اعمال ماه صفر، فصل هشتم، ص 391.

4 . سوره قمر، آیه 19.

5 . سوره فصلت، آیه 16.

6 . صد سؤال و صد جواب، عیسی ولائی، قم، انتشارات کوثر‌النبی، 1382، ص 470.

7 . مستدرک سفینه‌البحار. علی نمازی شاهرودی، 1363، ص 284، ج 6.

8. در محضر علامه طباطبایی، پرسش‌ها و پاسخ‌های اعتقادی، محمدحسین رخ‌شاد، قم، ناشر آل‌علی، 81، ص 254، سؤال 659.

منبع: مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

آخرین مطالب

  • مادر ! از تشنگی مُردم.
  • دل نوشته هایی به مناسبت 12 بهمن و ورود امام به ایران
  • دیو چو بیرون رود فرشته در آید
  • دلنوشته ی خانواده ی شهید مدافع حرم برای شهدای آتشنشان
  • علت نحوست ماه صفر
  • 13 آبان روز دانش آموز گرامی باد
  • زندگی عاشورایی
  • ارسال تحقيق 1
  • پوستر روز ملی تکریم و بزرگداشت امامزادگان و بقاع متبرکه
  • شاهچراغ

آخرین نظرات

  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در 13 آبان روز دانش آموز گرامی باد
  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در شاهچراغ
  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در با اخلاص کاه را کوه می‌کنند

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
من کالای ایرانی میخرم
من کالای ایرانی میخرم
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

رواق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
من کالای ایرانی میخرم
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان